پروژه من

تعیین هویت مرکزی شهرهای هوشمند امروزی و آینده

من به عنوان فردی که سال هاست در زمینه شهرهای هوشمند و برندینگ مکان فعالیت میکنم، مسلما با علوم شناختی و مفهوم مارکتینگ برای افراد با شخصیت ها و نگرش های مختلف روبرو هستم و سعی می کنم این ایده ها را در تمام کارهایم به کار ببرم. به طور مثال در یادداشت اخیرم توضیح داده بودم که علوم شناختی در مبحث بهداشت و سلامت شهری هوشمند چه تاثیراتی میتواند داشته باشد و چگونه طراحان، شهرسازان، معماران و حتی فروشندگان باید روش ارتباط گیری صحیح با شهروندان خود را بیاموزند و بدانند.

بررسی شهر و بازگوی هویت

اما علاوه بر شهروندان یک طرف این دیالوگ دو طرفه خود «شهر» نیز است. شهرها هر روز بیشتر در حال هوشمندی و در نهایت پیچیده شدن ارتباطات هستند. در این معنا، درک شخصیت و هویت مرکزی شهر هوشمند، کاری به مراتب سخت تر از شهرهای گذشته است. به عنوان کسی که با شهرها و چیستی آن ها سر و کار دارم، علاقه خاصی دارم که به روش معروف فرانسوی یعنی فلانور یا همان پرسه زنی، در کوچه و پس کوچه ها و خیابان های اطراف بوستون غوطه ور شوم. این عمل حسی غنی از «شهروندیت» را به من میدهد. حسی که همراه با آن میتوانم هویت مرکزی و یا همان شخصیت شهر را بهتر درک کنم. فلانور/ پرسه زنی در شهر، من را نسبت به خود شهر و ماهیت آن حساس تر میکند. چیزی که اطرافیانم نسبت به آن بیتفاوت یا حتی «کور» هستند. درست مانند عطرفروشی که بعد از مدتی به دلیل محاصره شدنش با عطرهای مختلف در مغازه اش، دیگر نمیتواند بوی خوش محصولات خود را احساس کند و عملا تبدیل به یک کر بو شده است! ما نیز به دلیل آنکه شهر همیشه ما را دربرگرفته است و کنار ما بوده است و ما درون آن زیسته ایم، به راحتی شهر را فراموش میکنیم و نسبت به آن کر و کور میشویم.

بیایید کمی موضوع را با طرح چند پرسش بیشتر باز کنیم: وگاس با عنوان ها و تایتل هایی مثل شهر پسرهای بچه های بزرگ، یا شهر برادری یا حتی شهری که هرگز نمیخوابد در دنیا مشهور است. در طی سالیان مختلف چه هویت مرکزی باعث شده تا ما این صفت ها را به وگاس اعطا کنیم؟ به نظر من این کاملا به جنبه های مختلف زندگی و روش زندگی هر فرد در جامعه مربوط میشود. برای مثال لس آنجلسی ها عاشق خودروهای شخصی خودشان هستند، این درحالی است که هویت مرکزی نیویورک یا لندن با حمل و نقل عمومی پیوند خورده است.

نگاهی به هویت مرکزی

هویت مرکزی برخی از شهرها نیز به تحصیل و یا آموزش مربوط است. این در شهرهای هوشمند خود یک هدف در نظر گرفته شده است. مثلا سنت پترزبورگ در سال های اخیر از هویت مرکزی داشتن صرفا دانشگاه های بزرگ و نامی در حال تبدیل شدن به شهری برای آموزش و یادگیری است. و این جهش بسیار خوبی برای این شهر محسوب میشود. چراکه شهر خود فرصت یادگیری را به تو میدهد و نه صرفا مراکزی در آن. چیزی که باعث جذب حداکثری دانشجویان بین الملی و در نتیجه نزذیک شدن به مفهوم گلوبالیزیشن در سال های اخیر شده است.

اما شهرهای هوشمند و هویت مرکزی آن ها را چگونه باید تشخیص داد؟ آیا این هویت مرکزی فقط به تکنولوژی ها و سنسورهای هوشمند محدود میشود؟ تجربه به من می گوید که بسیاری از آن هایی که با شعار شهر هوشمند با ما روبرو میشوند، صرفا فروشندگانی هستند که میخواهند محصول خود را به شما قالب کنند، بدون در نظر گرفتن هویت مرکزی شهر و شخصیت آن و بررسی خواسته های شهروندان و علوم شناختی. این در حالی است که در هوشمند سازی شهر باید حواسمان به هویت مرکزی شهر و چیستی آن باشد.

فیلم : شهرهای هوشمند فردا در اینجا هستند



منابع مطالب بالا
نوشته: Frank Cutitta
ترجمه: نگین ازلی

دیدگاه‌ها (0)

  • دیدگاه های فینگلیش تایید نخواهند شد.
  • دیدگاه های نامرتبط به مطلب تایید نخواهد شد.
  • تبلیغات در دیدگاه تایید نخواهد شد.
  • لینک سایت های نامرتبط در دیدگاه حذف می شود.

*
*